جدول جو
جدول جو

معنی تره میره - جستجوی لغت در جدول جو

تره میره
(تَ رَ / رِ رَ / رِ)
سبزه ای است که آنرا به تازی ایهقان خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری). سبزی و تره ای است که آنرا ایهقان خوانند و آن خردل صحرایی است. (برهان). خردل صحرایی. (ناظم الاطباء). تره ای است که بتازی ایهقان گویند و آن تره ای است که دراز میشود و شکوفۀ سرخ دارد و برگش پهن است و خورده میشود. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). رجوع به ایهقان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ رَ خَ رَ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 300 تن. آب آن از چاه و محصول آن غلات است. ساکنان این ده از طایفۀ گومه می باشند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ رِ)
دهی از دهستان جوشقان بخش میمۀ شهرستان کاشان است که در 33 هزارگزی شمال میمه و 9 هزارگزی خاور شوسۀ اصفهان به تهران قرار دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و سیب زمینی و بادام و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی شمال خاوری اشترینان و کنار راه مالرو دره میانه به دره گرگ، با 106 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْرِ رَ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. مزرعۀ باغ تنگل جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ رَ / رِ)
چیزی است که آن را ته دیگی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، آنچه در سبد باقی ماند، خاشاک و زبیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ یِ)
مرکز بخشی است در ولایت لانیون واقع در ایالت کوت دونور که چندان از ساحل دریای مانش دور نیست و 3600 تن سکنه و یک کلیسای بزرگ دارد که متعلق به قرنهای 14- 15 میلادی است. موطن ارنست رنان نویسندۀ معروف فرانسه در اینجاست
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ یِ)
تره ای است که بغایت تلخ بود. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). تره ای باشد شبیه تبرخون (ترخون) لیکن به غایت تلخ است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پاره پوره، نامنظم
فرهنگ گویش مازندرانی
خرت و پرت، آت و آشغال، بریدن درختان جنگلی، خس و خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر آب شیراوانی، زیرشیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی